ماجِرای «آزادی بیان در دانشگاه» و «خرِ آزادِ زمان انوشیروان»

 ماجِرای «آزادی بیان در دانشگاه» و «خرِ آزادِ زمان انوشیروان»

بعد از مناظره های انتخاباتی که کاندیداهای مختلف هر یک به یک نحو به موضوع آزادی بیان و انتقاد در دانشگاه ها اشاره ای کردند، مشکلی که در دیالوگ با برخی دوستانِ مدعیِ وجود آزادی در دانشگاه پیدا کرده ایم این است که تا می گویی در دانشگاه آزادی بیان نیست، می گویند: سیاه نمایی نکن، در دانشگاه ما کرسی آزاداندیشی گذاشتند و دانشجوها آزاد هرچه خواستند... گفتند.
دهان ما مو که چه عرض کنم، گیس درآورد که...

دهان ما مو که چه عرض کنم، گیس درآورد که؛ مسئله، «آزادی بیان» نیست، مشکل «آزادی پس از بیان» است!
در زمان دانشجویی خودِ ما هم دانشجوها آزاد بودند هرچه می خواهند بگویند و البته بعد از آن مجبور بودند که برایشان پرونده تشکیل شود و به حراست خوانده شوند و حکم اخراج یا جریمه ی نقدی و... صادر گردد.
این ماجرا من را یاد خری انداخت که داستانش را نظام الملک در سیاست نامه اش نقل کرده است. قضیه از این قرار است که خرِ پیری نزد انوشیروان آمد و از صاحب کارش شکایت کرد که تا من جوان بودم و کار می کردم، به من علف و جا می داد، حالا که پیر شده ام، مرا «آزاد» کرده و نه علف به من می دهد و نه جا!
انوشیروان صاحب خر را صدا کرد و به او گفت:
«این خر تا جوان بود و کار می توانست کرد، علفش می دادی و اکنون که پیر گشت و از کار فرو ماند، از بهر آنکه علفش باید دادن، نام آزادی بر وی نهادی و از درش بیرون کردی»!1
 

پانوشت:1:سیاست نامه، ابوعلی حسن بن علی نظام الملک، به اهتمام سید عبدالرحیم خلخالی، 1310، ص28

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد